جدول جو
جدول جو

معنی کور بو - جستجوی لغت در جدول جو

کور بو
جغد جغد کوچک
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از کوراب
تصویر کوراب
سراب، شوره زار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خوش بو
تصویر خوش بو
دارای بوی خوش، معطر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از جوز بو
تصویر جوز بو
جوز بویا، میوه ای که در غلافی مانند غلاف بلوط جا دارد و در طب به کار می رود، درخت این میوه که به اندازۀ درخت گردو اما برگ هایش کوچک تر و باریک تر است و در جاوه و بعضی شهرهای هندوستان می روید، جوز هندی، جوز بویه، جوز بوا، گوز بویا
فرهنگ فارسی عمید
(نَ نی یَ)
کوهی است از سلسله کوههای عباریم در موآب روبروی اریحا که موسی از بالای آن اراضی مقدسه را مشاهده نمود، و معلمان در تحقیق این کوه اختلاف دارند و غالباً گویند که کوه نبا می باشد. (از قاموس کتاب مقدس ص 871). و نیز رجوع به نبا شود
لغت نامه دهخدا
(بُ س س)
کوهی است نزدیک ذات عرق. (منتهی الارب) (از معجم البلدان) (از تاج العروس)
لغت نامه دهخدا
(بُ نِ)
دهی از بخش قصرقند که در شهرستان چاه بهار واقع است و 160 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
(کُتْ زِ)
آوگوست فن. نویسندۀ آلمانی (متولد1761 در وایمار و مقتول به سال 1819 میلادی) وی مؤلف درام ’مردم گریزی و پشیمانی’ می باشد. کوتزبو به دست مردی تبعیدی با خنجر کشته شد. (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
(رِ نَ /نُو)
عملی تازه. احدوثه
لغت نامه دهخدا
(رِ بَ)
نکیر. (دهار). زنا. منکر. سیئه. فعل زشت. (شعوری) :
میان باریک و فربه دنبه بی مو
برای کار بد بسیار نیکو.
ابوالمعانی (از شعوری ج 2 ص 235)
لغت نامه دهخدا
(رِ بِهْ)
کارخوب و بپارسی ترجمه نافله است که به عربی عبادت ناواجب را گویند. (آنندراج) (انجمن آراء) :
چنب سنت و نافله کار به
روا ناروا دان حلال و حرام.
ابونصر فراهی (از آنندراج) (انجمن آرا)
لغت نامه دهخدا
(تَ)
سنگتراش در کوه. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا
تصویری از کور بخت
تصویر کور بخت
بدبخت مدبر
فرهنگ لغت هوشیار
کند فهم کم هوش کور دل: مدار چشم ازین کور باطنان انصاف که گشته است بعنقا هم آشیان انصاف. (صائب)
فرهنگ لغت هوشیار
آنکه ذوق سلیم ندارد بی ذوق: کور ذوقان ز فیض تربیتت چو مسیحا مزا جدان سخن
فرهنگ لغت هوشیار
غلیواج مرغ گوشت ربا زغن: تیری که هر کجا که یکی پشم توده دید حالی چو کور کور درو آشیان کند. (کمال اسماعیل)، (نرد) (یک یک تک تک) آوردن دو طاس که هر یک یک خال داشته باشد دو تک خال دو کور
فرهنگ لغت هوشیار
نوعی موش که بسیار بدبوی و کریه منظر است و روز ها بیرون نیاید: خدای تعالی موشی بفرستاد که آنرا کور موش خوانند تا آن بند را پاره کرد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شور بوم
تصویر شور بوم
زمین شوره که در آن چیزی به عمل نیاید شوره زار
فرهنگ لغت هوشیار
آنکه زود امور را حل و فصل کند کسی که بسرعت و خوبی کاری را انجام دهد، بر هم زننده کار: (از دو کونم قطع سودا کرد و در خونم نشاند هست تیع غمزه هایت کاربر هم کار ساز) (مخلص کاشی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کوربا
تصویر کوربا
آشی که از کور (کبر) پزند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کورسو
تصویر کورسو
نور اندک روشنایی کم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کور پی
تصویر کور پی
جوجه تیغی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کوراب
تصویر کوراب
سراب، شوره زار
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کورسو
تصویر کورسو
نور اندک
فرهنگ فارسی معین
زنبور خوار معمولی
فرهنگ گویش مازندرانی
مرتعی در گرجی محله ی بهشهر
فرهنگ گویش مازندرانی
گوسفند بی گوش و سیاه رنگ
فرهنگ گویش مازندرانی
حیف و میل، آماده کردن خزانه ی شالی، گل کردن زمین برنج کاری
فرهنگ گویش مازندرانی
از ارتفاعات بخش یانه سر واقع در هزار جریب بهشهر، نقطه ای
فرهنگ گویش مازندرانی
چوب سخت و سفت
فرهنگ گویش مازندرانی
آب شور، روستایی در سوادکوه
فرهنگ گویش مازندرانی
مرتعی در حوزه ی جنوبی اسبوکلای لفور واقع در منطقه ی سوادکوه
فرهنگ گویش مازندرانی
از توابع دهستان میان دورود ساری، از توابع دهستان گنج افروز
فرهنگ گویش مازندرانی
روستایی از توابع بندپی بابل، روستایی از توابع کلاردشت
فرهنگ گویش مازندرانی